كشاورزي پايدار
بشر از آغاز به دنبال توسعه بوده و تغییر شکل زندگی انسان ها از غار و شکار در جنگل ها به سکنی گزینی در یک محدوده مشخص جغرافیایی بنام روستا یا ده موید این نظر است و این به خاطر موادغذایی، بعنوان زیر بنایی ترین عنصر توسعه بوده است ( زمانی پور، 1373: 12).
طی این جریان، امنیت غذایی نیز به گونه ای رسمی تر خود را وارد ادبیات توسعه کرده و قسمت اعظمی از دغدغه فکری بشر را در رابطه با رفع بحران های ناشی از فقر شامل گردید ( تودارو.، 1978: 207).
بحث توسعه و بهبود وضع زندگی مردم پس از جنگ جهانی دوم بین سران کشورهای فاتح جنگ با نظارت سازمان ملل، بانک توسعه، صندوق بین المللی پول و سایر نهاده های کمک دهنده بین المللی در دهه 1350 و 1360 با تاکید بر صنعتی شدن، رشد اقتصادی، توسعه ی شهرنشینی در کشورهای در حال توسعه، در قالب برنامه های توسعه روستایی و ترویج کشاورزی تدوین و اجرا شد( ازکیا، 1374).
در این برنامه بر اساس الگوی مدل دو بخشی آرتور لوییس برای توسعه کشاورزی، انتقال نیروی مازاد بخش کشاورزی به کارخانه های صنعتی و تامین غذای ارزان قیمت برای کارگران صنعتی و بنفع شهرنشینان با تقلید از الگوی توسعه ی غربی در نظر گرفته شد، که نتیجه مطلوبی نداشت و پیوسته کارگران از روستاها به حاشیه نشینی شهرها مهاجرت می کردند ( زمانی پور، 1373: 63).
این مسئله به نوبه ی خود منجر به افزایش فقر، بیکاری و نابرابری گردید ( کلانتری، 1380: 26). در میان راهبردهای ذکر شده برای حل این مشکلات، توسعه کشاورزی به عنوان راهِ اصلی پیشرفت و ترقی مورد توجه بسیاری از متفکرین، صاحب نظران و سیاستمداران قرار گرفت ( مالاسیس،1991).
نظرات شما عزیزان: